رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Personal Collection
شرح پشت جلد: یاد آن روزها که من در انتهای دنیای کوچک تو بودم و تو یادی از من نمیکردی. ای کاش آن روزها به ابدیت میپیوست. ابدیتی بی منتها... اما من هنوز به یاد آن روزها ره میسپارم. شاید، شاید روزی به سفری تا ته دنیا بروم! آری تا ته دنیا و تا مرز ابدیت...
خلاصه داستان: داستان راجع به زندگی دختر جوان و شیطونی به نام ساغر است که در محیط دانشکده به همکلاسیش مسعود دل می بنده. داستان عشق مسعود و ساغر و روابطشون و دوستانشون و همکلاسیهاشون و ... است و نسبت به کتابهای دیگری که این چند وقته خوندم کشش بیشتری ایجاد میکرد. ساغر و مسعود هر دو عاشق و مغرور بعد از اینکه به مرور و ذره ذره عشق درونشون شکل میگیره و به هم دل میبندن با کلی سوء تفاهم از هم دور میشن و ....
در مجموع خوب بود داستان و من دوستش داشتم.
رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Available
خلاصه داستان: این داستان، سرگذشت زندگی دو نسل است. تا نصف کتاب از زبان مادر و نصف کتاب از زبان دختر. هر دو روایت از بچگی تا کهنسالی آنها. به نظر من که هیچ جذابیت خاصی نداشت و زیاد جالب نبود. فقط یک داستان بود.