رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمان ایرانی - نیش و نوش

رمان

  

مشخصات کتاب:

  • نام کتاب:  نیش و نوش 
  • نام نویسنده: رضوان جوزانی
  • شابک: 6-580-442-964-978
  • قیمت: 57.۰۰۰ ریال
  • تعداد صفحات:363ص
  • سال چاپ: تابستان 1387
  • انتشارات: البرز

وضعیت:  Available

 

شرح پشت جلد:  پدر بیتا از غم رسوایی همسرش سخت بیمار میشود و زیر فشار این مصیبت جانش را از دست میدهد. او تنها بدهی های فراوانش را برای فرزندانش به ارث گذاشت. رضا پسر بزرگ خانواده با اداره کارگاه پدرش، شروع به پرداختن قرضهای او میکند. بیتا از برادرش میخواهد به او اجازه کار کردن بدهد تا او نیز بتواند قسمتی از بار زندگی را به دوش بکشد. بیتا در منزل خانواده ثروتمندی به نام مجد، مشغول به کار میشود. خانواده مجد از کار خانه داری و آشپزی او بسیار راضی بودند و همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه اردلان، پسر خانواده پس از پایان درسش به تهران برمیگردد و ...

 

شرح داخل جلد صفحه اول: 

بیتا با هیجان سرش را بالا آورد. اردلان با شیفتگی به او نگریست. هر دو برای لحظه ای به هم خیره شدند و زمان و مکان را از یاد بردند. در چشمان هر دو گله و حسرت و دلتنگی بود. رضا به فراست دریافت که میان آن دو جوانه عشق روییده و تمام آسمان و ریسمان بافتن اردلان به خاطر دل خودش است که مجبور شده با آن دک و پز عالی این طور به بیتا التماس کند. سرش را تکان داد و افسوس خورد. اگرچه از اردلان خوشش آمده بود و او را پسری خاکی و صادق و خودساخته تشخیص داده بود که هیچ شباهتی با پسرهای پولدار و تی تیش مامانی نداشت، اما از آینده میترسید. رفتار عمو و دخترعموی اردلان مشتی از خروار بود. دلش برای بیتا هم سوخت. او هم حق داشت عاشق شود و دل بی پناهش را به کسی بسپارد. مگر خود او نبود که یلدا را دوست داشت و هزار نقشه برایش می کشید. چه عیبی داشت که خواهرش هم مزه مهر و دوست داشتن را بچشد، اما .... 

 

خلاصه داستان:  داستان راجع به زندگی دختر بسیار فقیر و بسیار زیبائی است که پدرش را در غم رسوائی مادرش از دست میده و مجبور میشه به خانة خانواده ثروتمندی برای کار مراجعه کنه. خانواده مجد خانواده بسیار خوب و گرمی بودند که با خدمه رفتار بسیار عالی و دوستانه داشتند. اردلان پسر خانواده مجد پسری خود ساخته و آقامنش بوده و توجه بیتا را جلب میکنه ولی بیتا این عشق ممنوع را رد میکنه و به خواستگاری متعدد اردلان پاسخ منفی میده. اردلان هم از لج بیتا به ازدواج با دخترعموی خودش طبق وصیت بابابزرگش و اصرار پدر و عموش تن میده ولی .... 

برای یک بار خواندن به نظرم بد نبود ولی خیلی جذاب نبود.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد