رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمان ایرانی - سایه ای بر بالین

رمان  

 

 

سایه ای بر بالین

بعضی وقت ها فکر می کنیم که بزرگ شده ایم .... فکر می کنیم آنقدر دانا و با تجربه و سرد و گرم چشیده شده ایم که دیگر محال است اشتباه کنیم ........ اما همیشه درست همان وقتی که فکر می کنیم از همیشه کامل تر شده ایم و درست از همان نقطه ای که نقطه ی قوت توانائی هایمان به حسابش می آوریم مرتکب بزرگترین اشتباه زندگیمان می شویم . سایه ای بر بالین باز هم با استناد به یک زندگی واقعی روایت کننده ی یکی از تکان دهنده ترین داستان های عاطفی است که ممکن است تا به حال خوانده یا شنیده باشید   

 

 

 

مشخصات کتاب:

  • نام کتاب:  سایه ای بر بالین
  • نام نویسنده: مهرنوش صفایی 
  • شابک: 9-60-5219-600-978
  • قیمت: 52,000 ریال
  • تعداد صفحات:336 ص
  • سال چاپ: 1388
  • انتشارات:  ذهن آویز

وضعیت:  Available

 

شرح پشت جلد:

من فقط راویم، راوی حقیقتی که با تو می گویم. 

بر من خرده نگیر، من هم مثل تو، بر این روزگار غریب میخندم و میگریم.  

مقدمه:  

ببخشیدم اگر، ... 

صبر من کم بود و خطای تو زیاد... 

اگر تحمل من اندک بود و اشتباهاتِ تو بی شمار...

ببخشیدم اگر، ...  

صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت... 

اگر دیدن اشکهای من دلت را آزرد... 

ببخشیدم اگر، 

من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت... 

اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو، نبخشیدن! 

ببخشیدم، 

به خاطر این همه دوستت داشتن... 

به خاطر تا آخرین نفس پایِ تو ایستادن!

 

خلاصه داستان: این داستان، داستان دکتر روانشناسی به نام گلی نبوی است که عاشق یکی از مراجعه کنندگان خودش میشه که ادعا میکرده همسری به نام روشنک داره که دچار افسردگی و ... است و برای درمانش به دکتر مراجعه کرده. گلی حاضر میشه که همسر دوّم صادق بشه و به همان محبت اندک صادق راضی بوده. بعد از یکسال از ازدواجشون صادق به شدت سرد میشه و از گلی فاصله میگیره. این باعث میشه که گلی دنبال علت ماجرا بره و متوجه بشه که صادق اصلاً همسری نداشته و او که بیماری روانی داشته خود اوست که گلی نتونسته بود با تمام آموخته های پزشکیش بهش برسه. :( و .... 

 

قسمتی از متن:  

... صبحی روشن و آفتابی است، اما هوای دل من عجیب ابری است... نه...، بارانی در کار نیست... گریستن کافی است... چه فرقی می کند من هم مثل یکی از هزاران زنی هستم که ناخواسته به سمت سرنوشتی می روند که دلخواه آنان نیست... قانون دنیا همین بوده و هست... زندگی همیشه مسیرش را طی می کند بی آنکه از مسافرش بپرسد آیا از راهی که در آن افتاده راضی هست یا نیست؟

   

نظرات 6 + ارسال نظر
فائزه دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://www.tafreshiha.com

سلام.
وبلاگتون واسم خیلی جذاب بود، دستتون درد نکنه.
یکی از دوستای من واسم یه داستانی رو تعریف کرد که متاسفانه اسمشو یه ساد نمی یارم، می خواستم ازتون خواهش کنم اگه اسمشو می دونید بهم بگید تا من یه عمر دعاتون کنم.
خلاصه داستان اینه که:
دوتا شریکن ، بکبشون تهران و اون یکی شهرستانه ، خونواده دختره که ساکن نهرانن هر ساله می رن شهرستان تا پدرش سهمشو از شرکت یگیره و در همین سفر آخری پسر اون یکی مرده عاشق دختره میشه و میاد تهران خواستگاری ولی بابای دختره بدجوری ردش میکنه میره خلاصه بابای پسره میمیره و پسره برای اینکه سهمه اون یکی رو بده شرط میزاره که باید دخترتو بدی به من و .....
من نمی دونم شما چطوری به من جواب میدین ولی بازم سر میزنم اینجا چون از سایتتون خیلی خوشم اومده.
راستی این ایمیله منه faezeh.safari@yahoo.com

فائزه دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ب.ظ

آرزو خانم من یه بار واستون نظر گذاشتم،این بار دوممه ، واقعا من به اسمه اون رمان احتیاج دارم، خدا اون وروجکتونو واستون نگه داره،.
به من ایمیل بزنید.
ممنون.
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای. (:

فائزه جان سلام
خوبی؟ راستش من خیلی جریان کتاب برام آشناست ولی هرچه فکر کردم اسمش یادم نیفتاد. اگه یادم افتاد حتماً بهت ایمیل میزنم. موفق باشی /

فاطمه از دبی سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ http://osweh.blogfa.com

سلام خانومی. خوبی ؟
کتابای مهرنوش صفایی رو من کلا دوست دارم. چون یه جورایی روانشناسیه . البته داستانایی که روایت می کنه خیلی عذاب آور و ناراحت کننده ست . از خلاصه داستانی که نوشتی فکر کنم اینم همونطوریه.
باز هم مرسی گلم.

کرم کتاب سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام گلم می خواستم چندتا کتاب بهت معرفی کنم که خوندنشون خالی از لطف نیست دختر زشت نوشته شیرین برقعی_سهم من از زندگی نوشته وحیده اساره_یاس کبود نوشته زهرا ناظمی زاده_میخهای تابوت تورا من میکوبم نوشته مریم روزبهانی _ البته دوتای اولی رو امسال از نمایشگاه کتاب خریدم به نوعی جدید هستن اما دوتای بعدی تقریبا قدیمی می تونم ازتون سئوال کنم بهترین رومان هائی که تا به حال خوندید نام ببرید برای شروع من اغاز میکنم 1_بامداد خمار 2 _÷نجره فهیمه رحیمی3_دالان بهشت نازی صفوی 4_راز نیاز و قلب طلایی زهرا اسدی5_÷ریچهر گندم م_مودب ÷ور6_غزال طیبه امیر جهادی 7_مستانه عشق و گل های شب بومریم جعفری8_همخونه مریم ریاحی9_ سهم من از زندگی وحیده اساره 10_میخ های تابوت تو را من میکوبم مریم روزبهانی11_ قلم شهره وکیلی در کتاب شالیزه رو دوست دارم _امسال از نمایشگاه خیلی کتاب خریدم خیلیهارو هنوز نخوندم مانند= در میان تاریکی _ جسد های شیشه ای_ ساغر شکسته _زخم کهنه_ ریشه درعشق _ من او _نامه ها _اسکارلت _بر باد رفته_ نظرمو بعد از خوندن اینها بعدم میگم

سلام خوبی؟
مرسی از کتابهایی که معرفی کردی. من در اولین فرصت کتابها را تهیه میکنم و میخوانم.
فکر کنم با هم هم سلیقه هستیم.
من هم کتابهایی که تا حالا خیلی دوست داشتم اینا هستند:
بامداد خمار - دالان بهشت- رویا - غزال - آرام - در چشم من طلوع کن- هم خونه- بخت سپید زمستان - راز نیاز - پنجره و ....

مریم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ق.ظ

سلام آرزو جان
فکر می کنم خلاصه داستانی که فائزه نوشته مال کتاب زخم خوردگان تقدیر داستان هنگامه است

سلام خوبی؟
نه من هم آن کتاب را خواندم. یک کمی جریانش شبیه هست ولی آن کتاب نیست.

ترنم چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ

سلام میخواستم بدونم آخرش خوب تمام میشه یا مثل بقیه خون دل خوردنه؟
ممنونم

ترنم جان سلام
خوبی؟ الان دیگه اخرش را هم توی پست چک کردم گذاشتم. شرمنده که اینهمه پاسخ دیر شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد