رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Travelling
خلاصه داستان: این داستان٬ داستان زندگی دختری به نام لعیا ست که بعد از فوت پدرش٬ به همراه مادرش به خانه مادری خود برمیگرده و در کنار مادر بزرگ و دائیها و ... زندگی میکنه. از همان کودکی عاشق نصیر پسر دائی خود میشه و نصیر هم محبت را در حق او تمام میکنه ولی عاشق او نیست. برعکس لعیا که دیوانهوار او را دوست داره و تمام خواستگارهای خود را برای رسیدن به نصیر رد میکنه.
بعد از تحصیل نصیر در انگلیس و بازگشت او٬ نصیر عاشق یک دختر ارمنی روسی بسیار زیبا میشه و باهاش ازدواج میکنه و این ازدواج ضربه جبران ناپذیری بر لعیا وارد میکنه و برای لج کردن با نصیر او نیز با روزبه پسر دائی دیگرش که خیلی هم ازش بدش میامده میشه و گرفتار یک زندگی سرد و ... میشه.
روزگار میگذره و میگذره تا دست تقدیر دختر لعیا و پسر نصیر را سر راه هم قرار میده ....
پ.ن: امانی از طاهره جون مامان فاطمه زهرای عزیز گرفته شد. مرسی طاهره جون.
پ.ن: آنروز که میخواستم برم ماموریت پروازم ۵:۴۵ بود. این کتاب را با خودم بردم تا قسمتی از آن را توی فرودگاه و هواپیما بخونم٬ غافل از اینکه پرواز به جای ۵:۴۵ ساعت ۱۱ شب انجام شد و من تونستم تمام کتاب را توی همان فرودگاه بخونم
خوبی آرزو جون، حیف شد که ندیدمتون، یادت نره کتابای طاهره رو برام بذاری کنار، اون هشت تا رو که خوندم برات میارم
خوشم میاد مثل خودم سرعتت مثل نوره
سلام....خواهش میکنم خانمی...نمیدونم تو این کتاب چی هست که من تو این چند سالی که خریدمش چند بار خوندمش...شاید سبک زندگیهای قدیم هست که برام جالب بوده..راستی میبینم که کتاب منم سفر خارج از کشور داشته..دستت درد نکنه..خودمون که نمیریم اقلا کتابمون بره....
خوبی عزیزم، هر سه تا رو تموم کردم، هر سه تا خیلی باحال بود، همخونه که خیلی شبیهه آرام بود، هوس هم خوب بود، افسون سبز هم که خیلی حرصم داد از بیعرضگی دختره، ناسلامتی دکتر بود، واه واه
آدم انقدر ضعیف، راستی همخونه رو دوبار خوندم، شروع کردم به خوندن کتابای طاهره که وقتی دیدمت باهم رد و بدل کنیم، راستی چه خبر، تازگیا مأموریت نرفتی، آرشو حسابی ببوس...
هر دوتا آپه