رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: To Be Read
شرح پشت جلد داستان:
خلاصه داستان به روایت سایت شادان:
کتاب حاضر گذشته از حرکت زیبای داستان و قصد نویسنده در روایتی دلنشین از قصه ـ ناخواسته به طرح این سؤال نیز میانجامد که آیا تأثیر دیروزها بر امروز یک قاعده است یا استثنا؟ در واقع چگونه میتوان دست روزگار را در زندگی افراد توجیه کرد که با چرخش ایام، مهرهها را مینشاند و میچیند و با حیرت بینندگان، بیپروا به بازی خود میپردازد.
رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: To Be Read
شرح پشت جلد داستان:
خلاصه داستان به روایت سایت شادان:
داستان پیرامون زندگی دختر جوانی است که در یک خانواده ی سنتی با عقاید خاص خود بزرگ شده و علیرغم میل خانواده موفق به تحصیل در رشته روانشناسی می شود؛ اما بر خلاف میل باطنی اش مردی کاملاًَ سنتی در سر راه او قرار می گیرد و زندگی وی را تحت الشعاع قرار می دهد.
رمان
بدون تصویر
مشخصات کتاب:
وضعیت: ToBeRead
شرح پشت جلد کتاب: در رویا او را میبیند و با وی حرف میزند...
تصویر مبهمی از دخترکی که چادری گلدار به سر دارد و طره ای از موهای مشکی اش از کناره های چادر بیرون زده است، او را هرگز نمیشناسد ولی در میان خطوط سیاه نقاشی سیاه قلم ناخودآگاه نقشش میزند.
خلاصه داستان: ؟؟؟
رمان
بدون تصویر
مشخصات کتاب:
وضعیت: ToBeRead
شرح پشت جلد کتاب: باید هرچه زودتر به دنیای خودش برمیگشت. دنیایی که در آن بزرگ شده و رشد کرده. دنیای کوچک و حقیری که باید با آن میساخت. دنیای او دنیای اجاره خانه و هزینه نام و غذا و کرایه اتوبوس بود. دنیای کوپه های درجه 3 قطار مسافربری تهران - مشهد و بالعکس.
خلاصه داستان: ؟؟؟
رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Personal Collection
شرح پشت جلد کتاب: روزهایم سراسر پر از عشق و امید و لبخند است. هر روز با سامان به خانه برمیگردم. تحمل نداریم تا رسمی شدن نامزدیمان صبر کنیم و بعد با هم همراه شویم. گویی قصد داریم به تلافی سالهای دور، دم را غنیمت شمرده و از بودن با هم لذت ببریم.
شرح پشت جلد اول کتاب: از سپیده خوشم میاد. از دیدن سرزندگی یا حتی به قول مادرش بیخیالی و دریدگی سپیده سر کیف میآمدم. به نحو عجیبی آزاد از هر ملاحظهای بود و این آزادی او را کمی گستاخ و شجاع نشان میداد. مامان زیاد او را تائید نمیکرد و میگفت بیپروایی آزاردهندهای در حرکات سپیده وجود دارد که باید آن را کنار بگذارد، اما من مثل مامان فکر نمیکردم. از دیدن ظاهر شاد و آزادی آن موقع که قهقهه سرمیداد یا در پارهای اوقات حرفهای شیطنت آمیزش و خاطرات هیجان انگیزش که با امیر داشت خوشم میآمد و دلم میخواست همیشه در کنارش باشم و او برایم حرف بزند. تنها دختری بود که با او دوستی صمیمانه داشتم. شاید قسمت اعظم آن به خاطر این بود که سپیده حرفها و رفتاری متفاوت با من داشت. هرچه من محتاط و آرام بودم او در عوض بیپروا و شلوغ بود.
خلاصه داستان: داستان
رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: ToBeRead
خلاصه داستان: این داستان٬ داستان ...