رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Travelling
شرح پشت جلد کتاب: فرشاد به او نگاه کرد. نگاه غزل آتش به جانش میزد و دلش را غرق در اندوه میکرد. غزل بار دیگر دستهایش را جلوی صورتش گرفت و گریست. فرشاد موهای بلند و پریشان او را از چهره اش کنار زد و آرام آرام با او صحبت کرد. از غزل علت ناراحتی اش را پرسید. غزل همچنان که میگریست٬ تمام اتفاقاتی را که برایش از زمان پاگذاشتن به هواپیما تا آشنا شدن با محمد و همچنین رفتن با او به وبلا و صحبتهای محمد را یک به یک برای فرشاد تعریف کرد. او همچنین کارت ویزیت محمد را که در تمام این مدت روی قلبش گذاشته بود به فرشاد نشان داد و به او گفت که محمد را از جان و دل دوست داشته است. با وجودی که از عشق او ناامید شده باز هم نمیتواند او را فراموش کند.
خلاصه داستان: این داستان٬ داستان زندگی دو دوست شفیق و صمیمی به نامهای محمد و فرشاد است. محمد عاشق دختر دائی خودش فرشته است. ولی هرگز نه به فرشته اشاره ای کرده نه به فرشاد. از آنطرف فرشاد و فرشته کاملاً اتفاقی با هم آشنا میشن. عاشق هم میشن و یک ازدواج مخفیانه انجام میدن. ولی دست تقدیر آنها را از هم جدا میکنه و فرشته که از فرشاد دور افتاده بوده و از او باردار بوده خودکشی میکنه و فرشاد بعد از بازگشت از سفر انگلیس به مرگ او پی میبره. خلاصه به اعتیاد رو میاره و منزوی میشه. از طرفی محمد که جسد فرشته را تحویل میگیره از طریق پزشکی قانونی پی به بارداری فرشته میبره و این ضربه سختی به او میزنه. وقتی متوجه میشه که طرف فرشته فرشاد رفیق شفیق خودش بوده از فرشاد بیزار میشه و تنفر در وجودش موج میزنه. بعد از سالها برای انتقام از فرشاد طرح دوستی با غزل دخترعموی فرشاد را میریزه در طی مراحل دوستی عمیقاً عاشق غزل میشه و اجرای نقشه انتقام از فرشاد براش بسیار بسیار سخت میشه!!!! .....
همش احساس میکنم که این کتاب را قبلاً خواندم ولی هرچه فکر کردم یادم نیفتاد کی. اینه که دوباره در حال بازخوانی آن هستم.
کاش یه لیست از کتابهایی که نخوندی بذاری تا من یا هر کس دیگه ای بدونه که چه کتابهایی را می تونه برات بیاره...
راستش نمیدونم. تو میتونی یک لیست از کتابهایی که داری برام بفرستی تا من ببینم کدامها را نخوندم؟!۱ البته اگه زحمتت نیست.
سلام
می شه بگی کی وقت می کنی این کتابها رو بخونی ؟؟؟!!!!
سلام....این کتاب و منم دارم...خیلی دوستش دارم...نمیدونم دلیلش چیه..شاید به خاطر اینکه فرشاد عاشق یه دختر روستایی میشه...حس میکنم نویسنده اش خیلی جالب توصیف کرده لحظات رو.......
میبینم که آرزو خانم عجیب کتاب میخونه هاااااااا.....
خوبی آرزو جونم، کلی کتاب رو دستم مونده نمیدونم دقیقا کی هستی که بیارم بهم خبر بده، سراب شوریدگی و این آخری و دختر مهاجر رو هم اگه میتونی برام بیار، مرسی گلم
سلام آرزو جون این رمان رو خوندم خیییییییییییییییییییییلی قشنگ بود لطفا به منم سر بزن نظر بده راستی با تبادل لینک موافقی؟
کتاب طلوع خاکستری هم از نفیسه نظری از نظر من بسیار بسیار جذابه توصیه می کنم حتما بخونیدش
مرسی. اینبار که بیام ایران حتماً میخرمش :)