رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Available
خلاصه داستان: «نغمه» و دو خواهرش «زرین» و «آفاق» همراه با مادرشان زندگی میکردند. زرین، با وجود ممانعتهای مادر با مردی به نام «وحید» ازدواج میکند، اما پس از چندی به دلیل دخالتهای مادر وحید، از وی جدا میشود. بعد از آن با مرد دیگری به نام «حسین» ازدواج میکند که او را در یکی از درگیریهایی که با وحید داشت به بیمارستان رسانده بود. آفاق نیز با مردی در اهالی رشت ازدواج کرده و به آنجا میرود. نغمه بعد از ازدواج دو خواهرش به دلیل احساس تنهایی با یکی از همکلاسیهایش به نام «نیلوفر جهاندار» صمیمی میشود. نیلوفر دو برادر داشت و از خانوادهای مرفه و ثروتمند بود. «کیانوش»، برادر نیلوفر، طی رفت و آمدهای نغمه با خواهرش به او علاقمند میشود و این دیدارها مسیر زندگی و سرنوشت نغمه را تغییر میدهد. نغمه کینه عموی خودش را به سختی به دل داشته. عمویی که تمام دار و ندار خانواده نغمه را بعد از فوت پدرش رندانه به نام خودش میکنه. دست تقدیر و بازی سرنوشت نغمه و عمو را با هم روبرو میکنه و ثابت میکنه که دست انتقام توی همین دنیاست....
در مجموع به نظرم کتاب خوبی بود.
رمان
مشخصات کتاب:
وضعیت: Personal Collection
شرح پشت جلد: همه می پرسند: چگونه شناختی اش؟ و من می گویم: در سخت ترین شرایط، آن هنگام که به قول قدیمی ترها دنیا از من برگشته بود، او پناهم شدو پناهش دادم. امروز معنای آغازی دوباره را همراه با آن که نه تنها من بلکه تمامی مردم این سرزمین به او و مانند او می بالند، می فهمم.
من ارزش لحظه ای را که با تو زندگی در چشم من طلوع کرد را می دانم.
شرح داخل جلد: بار دیگر با نگاهت که عمیق است و زیبا به من نگاه کن! من محتاج طلوعی دوباره از زندگی هستم تا دوباره در اوج یأس بدانم که روی زمین یک نفر هست که میتواند تمام سختی های گذشته را به خاطره ای دور برایم مبدل سازد!
پس طلوع کن!
خلاصه داستان: این داستان، داستان زندگی زن بد اقبالی به نام غزاله است که زندگی زناشوئی موفقی با منصور داشته و یک فرزند کوچک هم داشته. برای مراسم ازدواج خواهرشوهرش به شهرستان میرفته که گرفتار حوادث پیش بینی نشده ای میشه که کاملاً بیگناه به جرم حمل مواد مخدر به زندان میفته و هیچ کس حرفهاشو باور نمیکنه. این زندان رفتن برای او به قیمت حیثیت و آبروش و همینطور از دست دادن همسر و فرزندش و همینطور فوت مادرش میشه و مسیر زندگیش کاملاً تغییر میکنه. کیان سرگرد اداره مواد مخدر بوده که او هم التماسها و حرفهای غزاله را باور نمیکنه و به نفرین غزاله گرفتار میشه. دست تقدیر این دو را با هم گرفتار بازیهای عجیب و تلخی میکنه که همین حوادث و رنجهای مشترکی که در آن دوران متحمل میشوند، باعث نزدیک شدنشون به همدیگر میشه و ....
به نظر من قلم نویسنده گرم و روان بود و حسابی آدم را جذب کتاب میکرد. تا تمامش نکردم نتونستم بذارمش کنار.