رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمانهای فارسی و لاتین

سایتی مخصوص رمان‌خوان‌ها

رمان ایرانی - سرمه

رمان  

  

 

 

مشخصات کتاب:

  • نام کتاب:  سرمه
  • نام نویسنده: ناهید سلیمانخانی
  • شابک: 4-658-442-964
  • قیمت: 115,000 ریال
  • تعداد صفحات:767 ص
  • سال چاپ: 1388
  • انتشارات: نشر البرز

وضعیت:   Available   

 
شرح پشت جلد: هوای گر گرفته تابستان، از درز پنجره به سکوت اطاقم دمیده و پیچیده به دور اندامم. چشمانم از لابلای چین پرده به پنجره نیمه بسته امیر چسبیده است. تا سایه او را پشت پنجره اطاقم دیدم، بغضم ترکید... 
 
شرح داخل جلد:  تو که میخواهی بری نباید این یکی دو هفته آخر غیبت میزد. با هر کس چنین رفتاری میکردی ولت میکرد و دیگه اسمت را نمی آورد. 
سفر عاشق سفری عادی نیست. آدم همه چیزش را توی خانه و محله اش جا میگذاره. با مجتبی رفتیم خرمشهر. بهش نگفته بودم قصد سفر خارج از کشور را دارم. پدرش وقتی شنید گفت کار خوبی نمیکنی اما اینم امتحانه. شاید لازمه بری و بفهمی صدای دهل شنیدن از دور خوشه. مجتبی عاشق نشده بفهمه وقتی دل آدم برای دختری به خوبی تو می ره تا آخر عمرش گرفتاره. گفت اگه نیایی کاری میکنم ممنوع الخروج بشی هر کی رفته و امده از غربت اونجا نالیده. هر کس باید در وطن خودش زندگی کنه. درک حس من برای تو سخته، باید بودی و می دیدی. من پیش از این هم منطقه جنگی رفته بودم. پشت جبهه با خط خیلی فرق داره. اون موقع نوجوون بودم و هیچی نفهمیدم. اما این بار فرق میکرد. به محل استقرار گردان سید الشهدا رفتیم. یک لشکر زرهی عراقی در مقابل پنجاه نفر پیاده نظام با تانکهای درب و داغون، سیم خاردارهای قطع شده، منطقه پاک سازی شده بود.  
خلاصه داستان: «سرمه» داستان عشق دختر جوانی به نام سرمه به پسرعموش امیر است. خانواده سرمه با عمه هاش در یک کوچه به نام کوچه خوشبختی زندگی میکردند. روابط فامیلی زیاد دوستانه نبود و همه بخصوص پدر سرمه با ازدواج و عشق امیر و سرمه به سختی مخالف بودند. عشق سرمه و امیر بسیار محکم بود که امیر تصمیم گرفت برای پیشرفت به آمریکا سفر کنه. پدر و مادر سرمه بعد از جدالهای فراوان بالاخره از هم جدا میشوند و هرکدام مجدداً ازدواج میکنند و امیر در آمریکا ازدواج میکنه و سرمه ضربه خیلی شدیدی میخوره ....بعد از پانزده سال جدایی اجباری....

 

سرمه قصه یک زندگی را روایت می کند. زنی از طبقه نیمه مرفه جامعه که دغدغه نان ندارد. اما به عشق پایبند است.در مجموع بد نبود. داستان کشش داشت ولی عالی عالی نبود. 

   

نظرات 2 + ارسال نظر
gord یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام آرزوی عزیزم بعد از مدتها خوش اومدی امیدوارم همین طوری ادامه بدی و دوباره نری و خبری ازت نشه بهت عادت کردیم و دوستت داریم . راستی از رمانهای نود و هشتیا هم برامون معرفی کن مرسی و می بوسمت.

سلام خوبی؟
سال نو مبارک. چشم سعی میکنم که تند تند کتاب بذارم. این روزها که بیکار شدم کتاب خوانی م هم بیشتر شده. پس مطمئن تر این سایت هم پرکارتر میشه.

مریم دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام
سال نو مبارک
خیلی کم پیدایی

مریم جان سلام
خوبی؟ سال نو مبارک. سعی کردم این سال جدید را یک کمی پرکارتر بشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد